جدول جو
جدول جو

معنی خلع ید - جستجوی لغت در جدول جو

خلع ید(خَ عِ یَ)
رجوع به مادۀ زیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ عِ بَ دَ)
جان خود بجسم دیگری انداختن و جدا کردن بدن از روح و این عمل ازجوکیان است که بریاضت حاصل می کنند و در اصطلاح حکما این عمل را سیمیا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ عَ)
آنچه بخلعت دهند. (یادداشت بخط مؤلف).
- اسب خلعتی، اسبی که هبه کرده شده: حملان، اسب پیش کشی.
، آنچه عروس برای خویشان شوی از البسه ب خانه شوهر آرد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ب دَ / دُاَ تَ)
چیزی را ازدست کسی درآوردن. بسلطۀ کسی بر چیزی خاتمه دادن
لغت نامه دهخدا
محمد افندی کامل الخلعی، او راست: 1- الموسیقی الشرقی که با مساعدت ادریس بک راغب تألیف کرده، 2- نیل الامانی فی ضروب الاغانی، (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
منسوب به خلع که نوعی طلاق است. رجوع به خلع در این لغت نامه شود.
- طلاق خلعی، طلاقی که از طریق خلع حاصل میشود. رجوع به خلع در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلع ید کردن
تصویر خلع ید کردن
چیزی را از دست کسی در آوردن به سلطه کسی، بر چیزی خاتمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
برکنار شدن، معزول شدن، منفصل از خدمت شدن، مخلوع شدن
متضاد: منصوب شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد